كاش هرگز نبودي

ساخت وبلاگ
پاركي كه يك بار اتفاقي حوالي ده ونك به چشممان خوردو بعد تر ها يكي دوبار سرزديم باغ ايراني بود. هيچ وقت فرصت نشد بگويمت. امروز عكس هاي مبينا را كه مي ديدم خاطره ي انارهاي نارس و نيمكت ها و آب راه ها مقابل چشمم زنده شد. خاطره ها مدتي است كه فقط غمگينم مي كنند. دلتنگ نمي شوم. يادم مي آيد كه اين خودخواهي تو بود كه همه چيز را از ريشه سوزاند و خاكستر كرد. اين بلاتكليفي و ترس و ترديد تو بود كه سايه شد افتاد روي همه ي آنچه داشتيم يا من گمان مي كردم كه داريم. از خودخواهيت بود كه برگشتي كه زحم را تازه كردي كه باز براي تازه تر شدنش زمان خواستي. از خودخواهي تو بود كه اين رفتن اينهمه كش آمد اينهمه درد بزرگ تري شد. از بلاتكليفي و بي مسوليتي تو بود كه نه ماندن و ساختن دانستي نه آنقدري جرات داشتي كه رفتنت را كامل برداري و بروي. حالا بخاطر آوردن تمام اين خاطره ها تنها غمگين ترم مي كند. خسته تر از آنم كه دلتنگ باشم، اصلا چطور دلتنگ باشي وقتي همه ي اين خرده هاي شيشه ي توي قلبم و اين خراش هاي روي روحم و اين بعض هاي توي گلو بخاطر توست. 

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : کاش هرگز نبودی,کاش هرگز نبودی سوادم, نویسنده : acheragh13d بازدید : 180 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 23:03