هرگز نمی‌بخشم

ساخت وبلاگ

قبلتر به شب که می‌رسیدم انگار تمام توانم را مصرف کرده بودم، خالی می‌شدم، غمگین و خسته. صبح به هر زحمت دوباره تکه‌ها را جمع می‌کردم و چیزی پیدا می‌کردم، یا می‌ساختم، برای دوام آوردن. از دیشب اما، زخم‌های قدیمی باز شده‌اند، درد قلبم از چشم‌هایم می‌جوشد، اشک امان نمی‌دهد. خسته نیستم، وا داده‌ام انگار. ذهنم یکی یکی همه‌ چیز را مرور می‌کند، انگار گیر افتاده باشم. البته که از این روزها خواهم گذشت، فقط مثل شب‌های تاریک بیمارستان ، خوب یادم می‌مانند. این روزها، کلمات، طعنه‌ها، نبودن‌ها، زخم می‌شود در خاطره‌ام، همیشگی، همیشگی.

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 12:59