این روزهای ابتدایی سال نو، ملایم و قشنگ و خواستنی بوده. آنطوری که از بهار توقع داری. هوای خوش، حال خوش، اتفاقات کوچک خوش. یکی دو تا دورهمی، چند تایی هدیه، مقدار زیادی لبخند. بستههای قشنگ پستی و امروز! امروز پنجم فروردین و پنجمین سالگرد ازدواج ماست. امروز کمی بیشتر عاشقم. بخوانید, ...ادامه مطلب
اومدم که بنویسم در یک ماه گذشته حال روحیم خوب بوده. زیر نظر متخصص دوز کمی دارو شروع کردم و انگار که گرمی به دلم برگشته باشه، دنیا دوباره رنگ گرفته. بنظر میاد افسردگی بعد از زایمان یقهم رو ول کرده. حالا هر روز رو به جان کندن به شب نمیرسونم، نفس کشیدنم سخت و سنگین نیست، حتی دردهای فیزیکی قابل تحملن. کنار بچه میخندم، زمانهای کوتاهی برای خودم هم دارم. بخوانید, ...ادامه مطلب
حالا دوستانی در سراسر جهان دارم. امریکا، استرالیا، اسپانیا. تا میایی به آدمها عادت کنی هر کدام میرود یک گوشهی این دنیای بزرگ.پ.ن: در جواب مهسا، بله عزیزکم. بخوانید, ...ادامه مطلب
یک سواد رسانهای انداختهاند توی دهانشان و چشمهایشان را بسته اند روی همه چیز. آدمی که از عقیدهاش دفاع میکند شاید یک روزی بشود بیدار کرد، اما کسی که به اسم عقایدش از منافعش مراقبت میکند منفعت را در خواب ماندن خواهد دید. شما که اینهمه حرف از سواد و کتاب میزنید یکبار هم نگاهی به کتاب خردورزی و خردستیزی در ایران بیندازید، ببینید مهلکترین ضربه را بعد از مغول چه کسانی به این خاک و جریان آن اندیشه در آن زدند. عموم مردم نه در این سرزمین که همه جای دنیا متاثر از هیجان و رسانه هستند اما اصرار به احمق فرض کردنشان درحالیکه سکان حماقت دست کسان دیگری است اگر نه از روی قصد و غرض، میبایست از حماقت عجیبی باشد. بخوانید, ...ادامه مطلب
قبلتر فکر میکردم آدمها برام حرف میزنن چون امن و شنوا هستم. حالا فکر میکنم قضیه خیلی سادهتره. آدمها حرف میزنن چون مثل من محتاط و مضطرب نیستن. فکر نمیکنن طرف مقابل باید خیلی نزدیک، خیلی امن و امتحان شده باشه که بشه براش حرف زد. فکر نمیکنن ممکنه روزی از هرچی میگن برعلیه خودشون استفاده بشه. این حس نیاز وسواسگونه به مراقبت رو ندارن. رهاترن، در زمان و مکان مناسب که باشی باهات حرف میزنن، نبودی با یکی دیگه حرف میزنن. داستان اینه که تجربهی زندگی از زاویه خودت فرصت نمیده ببینی همهچیز از زاویه دیگران میتونه چقدر متفاوت باشه، مثلاً چقدر سادهتر. بخوانید, ...ادامه مطلب
گرمترین تابستونه ممکنه و خلاف همیشه، کم بارشترین. یوقتایی تو مسیر خونه تا کلاس به این فکر میکنم این چهکاری بود واقعاً؟ بعد کولهم رو میکشم بالا، کتابارو میگیرم تو بغلم و میدونم که کار درستی بود. با این که آسون نبود، نیست. بخوانید, ...ادامه مطلب
یک حرف هایی را نه من گفته ام، نه تو شنیده ای. دفینه اند، کهنه، خاک گرفته. یک روز جوانه می زنند، سبز می شوند، تو را در انبوهی از سردرگمی پریشان و گیج بر جا خواهند گذاشت. تو بوی خاک میدهی، باران خورده، تازه، از راه رسیده. تو عبور خواهی کرد، از مسیری به مسیری. آسودگی اقیانوس است، پر موج، بی نهایت، باید بیایی تا میانه که روی آرامش را هم ببینی. تو را خواهم سرود، یک صبح که دور از کسالتم، دور از اهمال کاری. سر رشته ی زندگی را از ما گرفته اند، اینکه به دستمان ماند یک کلاف است، پر گره، پیچ خورده. گوش میک, ...ادامه مطلب
انگار افتاده باشی توی حوض آب یخ. سرد باشد، زمستان باشد و لرز تنت تو را ببرد سمت کرختی، بی حسی. آن شکلی از بی حسی که هنوز میدانی سرد است و تنت از سرما درد میکند اما توان حرکت نداری. خودت یخ زده ای، واژ, ...ادامه مطلب
واقعیت تعداد سالهایی است که گذرانده ایم، دمای هوا در بیرون از دفتر است، شکوفه های روی درخت است. واقعیت عاقبت مردن همه مان است و اینکه اگر دستت را به کتری داغ بچسبانی میسوزد و فلفل تند است. ما اما در ت, ...ادامه مطلب
خب ماجرای ویروس اول شبیه یک شوخی بنظر میرسید که کم کم خیلی بزرگ شد. یادمه روز اول بی خیال رفتیم شهرو گشتیم و من یه عروسک برای خودم خریدم. بعد اعلام کردن باید توی خونه بمونید و بعد همینطور تعداد مبتلاه, ...ادامه مطلب
عنوان آخرین کتابی که میخوانم هست: عصبیت و رشد آدمی. در باره اش میشود گفت که آگاهی بخش و روشنگر است. قدیمی است اما هنوز کاربرد دارد., ...ادامه مطلب
چند بار در زندگیم تصمیم گرفته ام موجود آسان گیر تر و واقع بین تری باشم و موفق نشده ام؟ بی نهایت. چیزهایی که میتوانند مرا مضطرب یا کج خلق کنند بمراتب بیشتر از چیزهایی هستند که او را می آزارند. ذهن من ک, ...ادامه مطلب
قبلا خرید کردن رو دوست داشتم، برام لذت بخش بود و هیجان انگیز. بعضی وقت ها بابت موفقیت های کوچیک به خودم جایزه میدادم. مثلا بابت تموم کردن فلان پروژه یا خوندن فلان مقاله و نمره ی خوب فلان امتحان. دیگه , ...ادامه مطلب
هفت صبح دوشنبه با خبر شدم که مدیر گروه را عوض کرده اند. واکنش اولیه ام انکار بود، به خودم گفتم کدام خراب شده ای ظرف دو سال سه تا مدیر گروه عوض می کند و با هر بار تغییر هم لیست گروه و اساتیدش زیر و رو , ...ادامه مطلب
در انتها آدمِ عاشق كلي كلمه دارد، بعد ترش به عقب بر مي گردي و مي پرسي اينها را من نوشته ام؟ درستش اينكه منِ عاشق نوشته.پيش تر هم گفته بودم، عشق چيزي جدا از سزاواري معشوق است اما از من بشنويد، عشق يك سويه را رها كنيد، بي آب و نور.تغذيه اش نكنيد، بگذاريد تمام شود، ته بكشد.عشق اگر دو طرفه نباشد، خواستن اگر دو جانبه نباشد، اين رفتن يك نرسيدن مدام و سهمگين است. + نوشته شده در دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:51  توسط مکث , ...ادامه مطلب