در سرزمین آنها

ساخت وبلاگ

خب ماجرای ویروس اول شبیه یک شوخی بنظر میرسید که کم کم خیلی بزرگ شد. یادمه روز اول بی خیال رفتیم شهرو گشتیم و من یه عروسک برای خودم خریدم. بعد اعلام کردن باید توی خونه بمونید و بعد همینطور تعداد مبتلاها اضافه شد. بین رفتن به ایران و اینجا موندن مردد بودیم اما هم اواخر فوریه بلیط سفر تایلندمون از  مبدا چین بود هم بابت شلوغی فرودگاه و افزایش احتمال ابتلا دلواپس بودیم. نهایتا موندگار شدیم . مثل اینکه همه ی پروازام کنسل شدن. بابت لغو سفر تایلند خیلی دلخورم . قرار بود اون  ماه عسلی باشه که نرفتیم. از طرفی ماجرای کرونا همه چیز رو تحت تاثیر قرار داده. شهر تعطیله، سوت و کور و خلوت. تعطیلات ده روز تمدید شدن. همه جا بسته س بجز تعداد محدود سوپرمارکت و مغازه مواد غذایی. همه ماسک دارن، مطلقا همه. شبیه فیلم های آخرالزمانی شده. من مریض شدم اما گویا سرماخوردگی بود یا آنفولانزا، تب نداشتم اما گلو درد و تهوع و دل درد بود. نهایتا ازش گذشتم و الان خوبم. تو خونه گیر افتادیم. یمقدار مواد غذایی ذخیره کردیم محض احتیاط و سرمون به گار کردن گرمه. خیلی حوصله ندارم، یمقدار عصبی شده م. انگار مریضی و تو بیمارستانی. بیشتر آدما اینجا خسته شدن بنظرم. نمیدونم قصه چقدر طول بکشه و کی عادی میشه. خب باورم نمیشه همچین چیزی رو تو زندگیم تجربه کردم. میگن مهاجرت آدمو تغییر میده. باید بگم همچین تجربه ای اثر بزرگ تری داره. فعلا که سالمیم و امیدوارم پول بلیط و هتلمون رو پس بدن. چقدر زندگی میتونه متغیر و عجیب و غیر قابل پیش بینی باشه.

پ.ن: سرت سلامت آبلوموف عزیز

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 14:36