جانِ من است او

ساخت وبلاگ

عمو قطره ي نازيل خواسته، حالا كه پيدا كرده ام تازه دلواپسي افتاده به جانم كه يعني دوباره سر درد دارد؟! فاصله جغرافيايي بد بلايي است. مثلاً برايتان عكس ته ديگ سيب زميني مي فرستد بعد هربار ته ديگه بخوريد دلتان مي گيرد كه كاش بود. هوس فلان غذا را مي كند، بيمار مي شود، دلش مي گيرد، نيستيد. فاصله چيز مزخرفي است. توي اين سه سال كه از آخرين آمدنش گذشته بارها خوابش را ديده ام، بغلش  گرفته ام و بيدار شده ام و نبوده. بدترش هم وقتي است كه مي آيد و به چشم برهم زدني وقت برگشتنش مي رسد. تا هفته ها حالمان گرفته است. مامان همينطور توي خانه راه مي رود و غصه مي خورد كه نشد فلان غذا را بخورد نشد فلاني را ببيند، بعد دلمان تنگ مي شود صبح ها ببينيمش كه زودتر از همه بيدار شده و بي صدا نشسته به كتاب خواندن. تازه همه ي اينها يك طرف و دلتنگي خودش و چمدان كتابهاش وقتي برمي گردد آن سر دنيا يك ور. هي، لعنتي، فاصله ي لعنتي. اصلاًدوست داشتن آدم ها به چه درد مي خورد وقتي نيستند يا دورند يا هر لحظه ممكن است از دست بروند؟!

+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 0:50  توسط  مکث  | 
در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : جانِ, نویسنده : acheragh13d بازدید : 151 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 13:17