غصه ها

ساخت وبلاگ

امروز حالم بابت مراسم ختم مادر رفيقم قدر كافي گرفته بود كه يك مشاجره ي سخت و ناجور هم به آن اضافه شد و شديدا باعث بهم ريختگيم شد.صبح دوشاخه ي شارژر توي پريز شكست و بعد وقتي مثل احمق ها دست بردم تا بخش فلزي را بيرون بكشم دچار برق گرفتگي شدن. ظهر سشوار بعد از چند دقيقه فس فس و نفس گرفتگي ناگهان سوخت و شروع كرد به دود كردن. بعد از ظهر تماشاي رفيق غمگين و كز كرده ام همه چيز را تبديل كرد به اشك و بيرون ريخت، با تمام اينها حق ندارم يك گلوله ي در هم شكسته ي اندوهگين باشم؟!

+ نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم مرداد ۱۳۹۶ساعت 19:12  توسط  مکث  | 
در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 158 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 1:37