ما را همه شب نمي برد خواب

ساخت وبلاگ

نمونه برداري انجام شد و نتيجه ماند براي ده روز بعد. كمي آرام شده ايم، اين شب ها دلواپسي هايم شكل كابوس گرفته اند و توي خواب پيدا مي شوند. كابوسِ تكراريم هم شده اينكه مي بينم سر سفره ي عقدم، بزور وادارم كرده اند كه ازدواج كنم، توي رودربايستي مانده ام و كسي را قبول كرده ام. فكر مي كنم بايد بپذيرم كه فوبياي تعهد گرفته ام. وحشت دارم از اينكه كسي براي مدتي طولاني در زندگيم باشد، وحشت دارم از اينكه مسوليت يك رابطه، يك دوست داشتن، يك بودن را براي هميشه قبول كنم. ماه ها قبل وقتي در مراسم عقد دخترخاله ام از اضطراب حسي شبيه به تهوع داشتم فكر مي كردم اينها ادامه اي بر آن تلخيِ بعد از حادثه است. حادثه تمام شد اما ترس تمام نمي شود. حتي نگرانيم از بابت مادرم در كابوسِ پذيرفتن ديگري بايد ببينيم. وضعيت كمدي-تراژيك مسخره ايست.

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 164 تاريخ : جمعه 13 مرداد 1396 ساعت: 9:51