خسروا گوي فلك در خم چوگان تو باد

ساخت وبلاگ

يك اپليكيشني هم توي گوشي دارم كه هم اديتور است و هم براي خاطر رمز دار بودنش جاي خوبي است براي عكس هايي كه نمي خواهي توي گالري نگه داري. تعداد عكسهايش زياد نيست، تقريباً همه را از برم. ديشب بازش كردم كه عكسي از فلاني نشان شميم بدهم كه ناگهان خشكم زد. تمام عكس هايي كه نزديك به يك سال پيش يا شايد هم بيشتر پاك كرده بودم برگشته بود! ناگهان و بي مقدمه. شوكه شده بودم. آخر شب انگشتم را گذاشتم روي يكي از عكس ها و عكس تكان خورده بود. مجموعه اي بود از چندين عكس مرج شده كه يك فيلم كوتاه كمتر از سه ثانيه ساخته بود. توي فيلم مي گفت: عه گرفت. صد بار گوش داده بودم: عه گرفت عه گرفت عه گرفت. بعد چروك هاي ريز و پراكنده ي كنار چشم هاي روشنش و دو تا خط كم رنگ روي پيشاني و جوگندمي محو روي شقيقه و دست هايش، دست هايش، دست هايش، كشيدگي انگشت ها و ناخن ها را به خاطر آورده بودم.پيش از آنكه از خانه بزنم بيرون راديو يك ترانه ي قديمي تركي پخش مي كرد، همانكه زمزمه مي كردمش و باور نمي كرد مي فهمم. همانكه ماه ها بعد از خراب شدن همه چيز فرستاده بود. سر تكان داده بودم و رفته بودم و عكس ها از هيچ كجا ظاهر شده بودند. به تازيخ قمري، اين روزها دقيق مي شود روزهاي اول آشنايي مان. گفته بود : عه گرفت. امتحان دارم، تمام روز توي كتابخانه بودم اما سرم از بي خوابي ديشب گيج مي رفت. چه مزخرفاتي...چه مزخرفاتي، چنگ زده ايم به نشانه هاي كودكانه ي بي معني...

+ نوشته شده در  یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 20:3  توسط  مکث  | 
در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 149 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 22:43