وي

ساخت وبلاگ
اين وضعيتي كه الان تويش گير افتاده ام اسمش هست چهارراهي! اين شكلي است كه من يك موقعيت شغلي را بشدت ميخواستم، بعد جور نميشد! بعد بصورت كاملا ناخواسته  و بعد از يك انصراف پر دردسر دوباره برگشتم دانشگاه. بعد نشتيم با عمو جان برنامه ريختيم كه زبانم را برسانم به يك جايي كه بشود كارهاي مهاجرت را شروع كرد. حالا اين وسط دوباره سر و كله ي فلاني پيدا شده كه بيا برويم مشاوره و بيا حرف بزنيم و بيا تصميمات تازه بگيريم. ديشب پيغام داده كه براي ترم بعد برايت كلاس بگيرم كه درس دادن را شروع كني؟ صبح كله ي سحر شين زنگ زده كه آن كاري بود كه ميخواستي ها، جور شده بيا برو سر كار! بعد از آن طرف ترش اگر وقت تشكيل پرونده مهاجرت مشغول كار باشم شانس بيشتري دارم اما ميترسم دانشگاه همينجوريش باز پدر گردنم را در بياورد چه برسد تركيب با كار. بعد يكم اينورتر فلاني خيلي هم انتخاب پرتي به نظر نمي آيد جوري كه بعضي وقت ها فكر مي كنم خب شايد بايد بررسي كنم، بعضي وقت ها هم فكر مي كنم نخير اصلا نخواستيم. از آن طرف ترش درس دادن مي شود يك كار نيمه وقت ايده ال كه درامدش كم است اما مزاياي ديگري دارد براي قصه ي آينده و اين مزخرفات اما نمي شود اجازه بدهم كسي برايم كاري كند كه به داشتنم اميدوار ايت در حاليكه من يك تخته پاره ي بر موج و بي خيالم. ديشب كه صدايش درآمده تو قالب يخي، هيچ عين خيالت هم نيست بودن يا نبودن كسي داشتم فكر مي كردم آنقدر فشار عصبي كشيده ام اين مدت كه مجبور شده ام ياد بگيرم خودم براي خودم كافي باشم و حالا توي اين كافي بودن يادم رفته چطوري به آدمها اهميت ميدادم يا تلاش مي كردم داشته باشمشان، يا دوست داشته باشم يا هر چه! يكجور هايي مي شود گفت هرچه را انتخاب كنم يك جور دلهره ي از دست دادن چيزهاي ديگر مي ماند اما همينكه ميخواهم همه چيز را بررسي كنم پذيرش مسوليت تغيير همه چيز و از دست دادن شرايط پايدار فعلي آنقدر سنگين است كه مي خواهم كلا قيد همه را با هم بزنم! يك جورهايي مي شود گفت مثل بز گير افتاده ام توي گل، تا گردن.

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : ويكيبيديا,وين كنتي,ويكي پديا,ويسترن يونيون,وين صرتي,ويل سميث,وينك حبيبي,ويبقى الامل,ويسكي,ويبقى الحب, نویسنده : acheragh13d بازدید : 135 تاريخ : پنجشنبه 29 مهر 1395 ساعت: 3:49