بگو ك مي شود

ساخت وبلاگ
بارها شده است كه اينجا نوشته ام و پست نكرده، يعني كلمه هايم آنقدر ناخوش بوده اند كه نخواسته ام ثبت شوند. از صبح امروز شبيه كسي كه توي ميدان جنگ است تقلا كرده ام. با خودم، با آنچه ديگري در من زنده مي كند جنگيده ام، قاطي اينهمه دادي كه زده ام و اشكي كه ريخته ام اشپزي كرده ام و خانه مرتب كرده ام و باشگاخ رفته ام و درس خوانده ام و تكليف آماده كرده ام و بعد همينجور كه سيم ظرف شويي را محكم كشيده ام روي بدنه ي گاز به خودم فكر كرده ام، به كلنجاري كه تمام مدت با خودم و حال بدي ها ها و فكر و وسوسه ها و خشم و دردهاي قديمي با خودم داشته ام. بعد دستم را گرفته ام زير شير آب و ناخن انگشت مياني دست چپم بلند شده و خوابم گرفته و به خودم گفته ام، چيزي كه شروع كرده اي تمام كن، تمام كن و آرام بگير

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 5:01