از کلمه نترس

ساخت وبلاگ

جفتشون افتادن رو دور بازی کردن و زندگی هر سه‌تاشونه که داره این وسط له میشه. نمیدونم چرا وقتی آدم‌ها میفتن به لجبازی انقدر غمگین میشم. هی میخوام بگم احمق جان، این چرخه که ته نداره، هی تلافی می‌کنی، هی بیشتر چاه رو عمیق می‌کنی، اما حرفت رو نمیزنی. اصلاً آدمی که داد میزنه، آدمی که قهر میکنه، اونی که فحش میده، اونی که تحقیر و توهین میکنه بیشتر از همه حرف زدن بلد نیست. یا خودش بلد نیست، یا امید شنیده شدن از طرف مقابل نداره، چنگ میندازه به همون که بلده، هی اوضاع خراب‌تر میشه. میتونه نشه، میتونه اینطوری نباشه. یکی دلش میخواد بیشتر دیده بشه، به رسمیت شناخته بشه، اونیکی خودش پر از میل به نمایش چیزیه که نیست. اولی نیازش برآورده نمیشه، دومی رو تحقیر میکنه، دومی میشکنه، با لبه‌های شکسته‌ش زخم میزنه. چشم تو چشم هم دنیای خودشونو به آتیش میکشن درحالیکه احساس میکنی دلشون میخواد یکی بغلشون کنه. این حرف زدن چیه که همه‌مون انقدر توش افتضاحیم؟ که من راوی داستان غم‌انگیز هم فکر میکنم هنوز درست بلدش نیستم؟

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 109 تاريخ : چهارشنبه 5 مرداد 1401 ساعت: 14:51