سکونت

ساخت وبلاگ

برای صبحانه شیر برنج دارم. یک کاسه غذای گرم همراه بوی دارچین تسلی بخش است. هوای چند روز اخیر شهر افت دمای مشهودی داشته. سوخت اینجا گرانقیمت و ارزشمند است. خانه گاز ندارد و هزینه ی برق هم حسابی بالاست. قرار است خانه را عوض کنیم که خب کار ساده ای نیست. زمین در چین در تصاحب دولت است و خریدار در واقع آن را بصورت مدت دار اجاره می کند. انواع مسکونی هفتاد سال و انواع املاک تجاری چهل سال در اختیار صاحبخانه هستند. انواع تجاری می توانند کاربرد مسکونی هم داشته باشند و هزینه خریدشان ارزان تر است اما گاز ندارند. کسی خبر ندارد بعد از اتمام این دوره چه خواهد شد اما حدس و گمان ها این است که با پرداخت مبلغی مدت تمدید شود. از آنجایی که زمین مالکیت خصوصی ندارد ساخت و سازها همگی تحت نظارت دولت هستند. تمام خانه ها چه برج های بزرگ و چه آپارتمان های چند طبقه بصورت مجتمع مسکونی یا کامیونیتی ساخته شده اند. کسی نمی تواند تصمیم بگیرد خانه اش را بکوبد و از نو بسازد. معمولا خانه ها تا پایان دوره های چهل یا هفتاد ساله باقی می مانند مگر اینکه دولت تصمیم بگیرد در فلان منطقه خیابان جدیدی بسازد یا فلان مجموعه را به مرکز خرید یا هر چیز دیگری تبدیل کند. در غیر اینصورت محله های قدیمی تر و مرکز شهر خانه ی نو پیدا نمی شود. از آنجایی که همه ی شهر ها در حال گسترش هستند و ساخت و ساز رونق عجیبی دارد با فاصله گرفتن از مرکز شهر به خانه های نو ساز میرسید. مشکل اینجاست که از تمرکز امکانات و دسترسی ساده به میوه فروشی، سوپر مارکت، ایستگاه مترو و غیره هم فاصله می گیرید. بعلاوه مناطق جدید بسادگی پر نمی شوند و رونق گرفتنشان زمان بر است. چرا؟ برای اینکه تعداد خانه از تعداد خانوار خیلی بیشتر است و علت اقبال عمومی به ساخت و ساز وجود خریدارانی است که پول اضافه شان را وارد بازار مسکن کرده اند و نه مصرف کننده واقعی. بعلاوه یک نکته مهم در تعیین قیمت خانه در چین مدرسه ها هستند. مدارس دولتی هر منطقه فقط بچه هایی که والدینشان در آن منطقه خانه دارند را ثبت نام میکنند و تعداد مدارس خوب شهر محدود است. به این ترتیب یکسری منطقه مشخص همیشه شلوغ و پر طرفدار می ماند و سایر امکانات هم دور و برش شکل میگیرند. پیچیده شد؟ هنوز مانده. اگر بخواهید از امکانات بهره ببرید و یک خانه ی تمیز چند سال ساخت برای اجاره پیدا کنید باید کفش آهنین بپوشید. به تجربه ی من نمی شود در خانه ای که قبلا یک خانواده چینی در آن سکونت کرده زندگی کرد مگر اینکه بیخیال باشید یا خانه را بخرید و بازسازی کنید. خانه ای که در آن ساکن هستیم متعلق به دوستمان است، قدیمی ساهت و کوچک است و دو سال قبل خریداری شده. با اینکه رنگش کردیم، همه ی وسایل والیه زندگی را نو خریدیم و مدت ها وقت صرف تمیز کردنش کردیم هنوز رد خانواده شلخته ی قبلش را دارد. خانه اجاره ای در چین مبله است. گمان نمیکنم دلتان بخواهد اجاق گازی که آشپزی چینی تمام دور و برش را چرب و چرک کرده تماشا کنید. چینی ها حساسیتی به لکه های روی کابینت، سرامیک های چربی گرفته یا جرم حمام ندارند. شما هم نمی توانید از صاحبخانه بخواهید مبل زهوار در رفته، پرده ی چرک یا یخچال کثیفش را برایتان عوض کنید. پس می روید سراغ خانه های نو که پیدا کردنشان دور و بر امکانات راحت نیست. فرض کنید یکی پیدا کردید. به مشکل شماره دو خوش آمدید. آشپزخانه در طراحی چینی بسیار کوچک است برای اینکه آشپزی مساله جدی نیست. وسایل خانه؟ اگر صاحبخانه خسیس نباشد و وسایل کهنه ی خودش را قالب خانه جدید نکرده باشد عموما اینها را دارید: یک کاناپه ی سه نفره ی خیلی ارزان و ساده، یک عدد میز تلویزیون، یک میز نهار خوری چهار نفره ی ایکیا. یخچال در کوچکترین سایز ممکن، گاز دو شعله، تخت چوبی ساده بی کیفیت. چرا خودمان وسیله نخریم؟ چون صاحبخانه جایی برای بردن وسایلش ندارد و خود شما هم براحتی برای خانه ی بعدی اسباب کشی نمی کنید. در واقع خرید برای خانه ی اجاره ای متداول نیست. طراحی های عجیب هم کم نیست. یکی در خانه ی صد و ده متری جا برای یخچال نداشته و یخچالش وسط پذیرایی است. یکی ماشین لباسشویی را گذاشته توی تراس و زیر باد و باران. یکی هم بود که ماشین لباسشویی را درست وسط پذیرایی جا داده بود و رویش پرده کشیده بود. خب با اینها کنار می آییم؟ نه به این راحتی. چینی ها عاشق اتاق هستند. خانه ی آخری که پسندیدیم چهار اتاق خواب، دو تراس بزرگ، دو حمام و سرویس بهداشتی و در عوض آشپزخانه ای کوچک با یک هال به اندازه خانه های یک خوابه ی ایرانی دارد. گرم و سرد کردنش راحت نیست، هزینه شارژ و برق و اجاره اش کم نیست ولی خب نو است، با کمی کنار امدن و تغییر کاربری اتاق ها جا دارد، توی محله ی خوبی هم هست. شاید بهتر است اجاره اش کنم و اتاق ها را بعد از باز شدن مرزها کرایه بدهم! شوخی میکنم ولی اینجا چیز متداولی است. یک دلیل زیاد بودن اتاق هم این است که خانواده ها با پدر بزرگ و مادربزرگ زندگی می کنند. چقدر نوشتم. دوست دارم یکجایی ساکن شوم که بشود صدایش کرد خانه.

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 21 اسفند 1399 ساعت: 0:12