به عمویم رضا

ساخت وبلاگ

اواسط خواندن کتاب خیره به خورشیدم. یالوم بعنوان روان درمانگری پیرو مکتب اگزیستانسیالیسم توجه ویژه ای به اضطراب مرگ دارد و این کتاب هم در باره ی غلبه بر همین هراس است. جایی در میانه ی کتاب یالوم در تایید میل آدمی به جاودانگی و دستاویز های قدیمی مثل بچه دار شدن به اثر موج زدن اشاره میکند. اینکه ما میمیریم اما آنچه از خود به جای میگذاریم شبیه یک موج روی آب ادامه میابد. آدمها شکل های متفاوتی از موج زدن را انتخاب میکنند. نام نیک و جاودانه، یک اثر هنری تحسین برانگیز، ساخت مدرسه و بیمارستان، یک کشف علمی یا چیزهای کوچک و موثری مثل خاطره ی خوش، همدلی و سخاوت در حق دیگران، همراهی هایی که به یاد میمانند. چیزهایی که به دیگران یاد میدهیم، کلام یا نوازشی که آنها را متاثر ساخته باشد، ویژگی رفتاری که که بشکل مثبتی در یاد مانده باشد. این موج ها به جای خواهند ماند و خاطر ترسیده از مرگ را تسلی میبخشند. همه ی اینها تو را بخاطر من می آورند که بیشتر از هر که میشناسم در یاد مانده ای. تو که تمام درآمد چشمگیر سالانه ات خرج دیگران میشد. تو که خرج تحصیل و درمان و ازدواج خیلی ها را دادی. قرض و قوله ی خیلی ها را صاف کردی، به خانه خریدن خیلی ها کمک کردی و انقدر هدیه های غافلگیرانه به ادمهای دور و بی ربط دادی که تعداد ذوق زدگی هایشان از حساب خارج است. حالا حلقه ی موج هایت همه جا هست. دایی ها و خاله هایم، همه ی اقوام مادریم طوری از تو و نبودنت حرف میزنند که انگار هم خونشان بودی. دوستانت از دینی که بر گردنشان داری میگویند، از همراهیت، شنوا بودنت، بی چشمداشت کمک کردنت. دوستانم تو را بخاطر می آورند، فامیل دور تو را به خاطر می آورند حتی کسانی که تو را ندیده بودند به یادت می اورند عزیزم. دلم برایت تنگ شده. هر بار که از تو حرف بزنم یا بنویسم بغض میکنم اما موج هایت در من هست. آنچه برایم کردی، آنچه در من به جای گذاشتی. کلامت، سخاوتت، مهربانیت.  آدمها میمیرند، مرگ بعضی شان فقدان های بزرگ تری است، واضح تر است، سخت تر است، مثل تو که شبیه هیچ کس نبودی.

در همین حوالی...
ما را در سایت در همین حوالی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 154 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 23:24