هیچ وقت به درد اینهمه بی طاقت نبوده ام. انگار درهای مربوط به ستون فقرات یک بخشی از طالعم شده باشد، بار اولی که به دردسر درد دنبالچه مبتلا شدم کلافگی برگشتن به فیزیوتراپی یاداور روزهای مزخرف گردن درد، سالها قبل تر بود. حالا که زمین خورده ام و هنوز چند هفته از بهتر شدنم نگذشته باز اسیر دنبالچه و دردم چیزی که بیشتر از همه دارم کلافگی است و خشم از تکرار وبی تابی. خسته شدم از چرخه ی دردهایی با این سر و شکل. خسته شدم از بس کار ساده ای مثل خواندن چند تا مقاله برای من هر بار تبدیل می شود به یک پروژه که باید یکجور کژ دار و مریز بگذرانمش. خسته شدم از گیر افتادن توی خودم و هی مراعات این فیزیک نحیف مبادا اتفاق تازه ای گریبانگیرم شود.
در همین حوالی...برچسب : نویسنده : acheragh13d بازدید : 162