در همین حوالی

متن مرتبط با «فضولي كردن به انگليسي» در سایت در همین حوالی نوشته شده است

چون به دیده شدن آن دیگری حسادت می‌کنم

  • شاید هم گیرنده‌هایم درست کار نمی‌کنند. خوانش درستی از اتفاقات ندارم، جهانم آلوده به تاری نگاه موجودی مغموم است. یکبار یک جایی خوانده بودم شاید حقیقت جهان همان‌است که افسرده‌ها می‌بینند. تاریک، بیهوده و رنج‌آور. حال آدمی چیز دائماً در تغییری است. آن لحظه‌هایی که غلبه‌ی اندوه میل و شوقم به زندگی را خفه می‌کند این را می‌دانم. اثر هورمون‌ها را، افسردگی بعد زایمان را، پیوستگی اتفاقات سه سال گذشته و سنگینی یک سال اخیر را. حتی باور اینکه این روزها خواهند گذشت کمک نمی‌کند از این زما‌ن‌های فرو‌بلعنده بسادگی عبور کنم. شاید برای اینکه «من» نیستم که در این لحظه است. یک کودک مغموم طرد شده، یک موجود شکننده که گمان می‌کند او را نمی‌بینند، دوستش ندارند، درکش نمی‌کنند و او را با زخم و درد به حال خود گذاشته‌اند آنجاست. یکی که عمیقاً ارتباطش را با جهان بیرون از دست داده و هر روز، هر یک روز برایش نبردی نفس‌گیر است. چیزی که برایم شوق‌آور باشد یا مرا سنجاق کند به زندگی ندارم. یعنی آن موجود مغموم با هاله‌ی لزج اندوه دورش ندارد . هیچ چیز جز دخترک که گمان می‌کنم آنقدر قوی نبوده‌ام که برایش کافی باشم. این حس همه‌ی روزها یا همه‌ی لحظه‌هایم نیست. این احساس آن تکه‌های ناگهان خالی شدن است که می‌ایم و اینجا می‌نویسم با این امید که بالا بیاورمش، با مغزی سبک‌تر. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از فصلی به سالی

  • اول.ترکیب فارسی انگلیسی حرف زدن آزار‌دهنده‌س. نوشته افتادی به شاپینگ؟ حسابی انجوی کن! چته زن، حقیقتاً چته زن؟ یه دوجین رفیق داشتم یکیش مبتلا به این مرض نبود به لطف خدا. واتز رانگ ویت یو پیپل؟دوم. یجوری گرمه انگار قصد کشتنت رو دارن.سوم. اسپری دیگه جواب نفس‌هامو نمیده، باید بریم عوضش کنیم.چهارم. یه ریزورت هست اطراف شهر، با استخر روباز، تراس رو به دریاچه و منظره عالی. دلمون میخواد بریم اما حتی شبا هم اونقدر گرم و شرجیه که عملاً پول دور ریختنه.پنجم. کلاسم فعلا‌ً تموم شده، حس شروع تعطیلات تابستونی دارم و خوشحالم!ششم. نفس عمیق بکش. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تو بهاری

  • گرم‌ترین تابستونه ممکنه و خلاف همیشه، کم بارش‌ترین. یوقتایی تو مسیر خونه تا کلاس به این فکر میکنم این چه‌کاری بود واقعاً؟ بعد کوله‌م رو میکشم بالا، کتابارو میگیرم تو بغلم و میدونم که کار درستی بود. با این که آسون نبود، نیست.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به تو3

  • نیکیهر روز را طوری زندگی کن که بعدتر دلت برایش تنگ شود., ...ادامه مطلب

  • به تو4

  • نیکیتاب آوری ما ربط مستقیمی دارد به میزان تحملمان مقابل عدم قطعیت آینده. این روزها آینده از همیشه مه آلود تر است و هیچ معلوم نیست ماجرا تا کجا کشیده شود. نمیدانم ها به اندازه ی نا امیدواری ها کشنده اند. یک بند انگشت فاصله هست از آنچه این روزها هستیم تا آنچه دیگر نمی تواند باشد. اگر یاد بگیری لحظه را بیشتر از آینده دوست داشته باشی یک برنده خواهی بود عزیزم و باور کن که این شکل از زیستن هیچ ساده نیست., ...ادامه مطلب

  • به تو5

  • نیکیچند تایی مرز برای خودت داشته باش و تعریفی از اخلاقیات. به آنچه قاعده میدانی پایبند بمان اما اجازه نده باید های اضافه ی پر شاخ و برگ زندگیت را پر کنند. قوانینت را به ارث نبر، انتخاب کن. مرزهای مشخصی داشته باش اما آنقدر زیادشان نکن که جای زندگی گردنت تنگ و تاریک شود. خوب و بد تا حد زیادی به حال خوش تو بسته است. انتخاب درست آن است که خوش ترت کند نه آن چیزی که به تو دیکته میکنند. به خودت و دیگران صدمه نزن، بعد آنچه دوست تر داری انتخاب کن., ...ادامه مطلب

  • به عمویم رضا

  • اواسط خواندن کتاب خیره به خورشیدم. یالوم بعنوان روان درمانگری پیرو مکتب اگزیستانسیالیسم توجه ویژه ای به اضطراب مرگ دارد و این کتاب هم در باره ی غلبه بر همین هراس است. جایی در میانه ی کتاب یالوم در تای, ...ادامه مطلب

  • به خود آی

  • روانشناسی تحلیل رفتار متقابل بحث جالبی دارد که از آن با عنوان آلودگی ها یاد میکند. به این ترتیب که اگر  سه ایگواستیت کودک، والد و بالغ را در نظر بگیریم، سطح بالغ میتواند به کودک یا والد یا هر دو آلوده, ...ادامه مطلب

  • آنچه از اسفند به یادم ماند

  • گیجی عجیبی به لحظه هایم نشسته. میل به خواب دائمی دارم. چشم ببندم روی همه چیز و آن کسی که روبروی اینهمه اتفاق ایستاده من نباشم. حالا نه اینکه شرایط اضطراری باشد، پایدار است و پیش رونده. منم که کم حوصله, ...ادامه مطلب

  • از اکتاشافات سی سالگی به بعد

  • فکر میکنم بعد از روابط خوب، کیفیت زندگی ما تا حد زیادی متاثر ار قابلیت لذت بردنمان از چیزهای کوچک است. مثلا من عطر این برگ های تازه ی نعناع که با بخار آب از ماگم بلند میشود را دوست دارم، و مه صبحگاهی , ...ادامه مطلب

  • به مخاطبینی که هنوز دارم

  • آبلوموف عزیز،با سلام، همونطور که میدونی سالهاست نظرات وبلاگ رو تایید نمیکنم با این وجود به اینکه همیشه نظراتت رو با لبخند میخونم و خوشحال میشم که هنوز هستی. از اونجایی که مدتیه ازت بی خبرم خواستم اینارو گفته باشم و احوالت رو هم بپرسم.پی نوشت: و همچنین نظرات باقی دوستان خونده میشه حتی اگه جوابی ندم., ...ادامه مطلب

  • به سوی دیوار

  • مامان و بابا دارن میان اینجا، از این بابت خیلی خوشحالم. قراره چهارتایی بریم پکن، امروز فهمیدم هزینه ی بلیط هواپیما یا قطار به اضافه ی دو شب هتل توی پکن برای چهار نفرمون میشه حدودا ده هزار یوان یعنی حدود 16 میلیون تومن و خب یمقدار شوکه شدم. تازه هزینه ی خورد و خوراک و ورودی ها و تاکسی رو حساب نکردم. از یه سفر داخلی واقعا توقع نداشتم و یمقدار کرک و پرم ریخت., ...ادامه مطلب

  • متعلق به هیچ کجا

  • صادقانه اینکه چیزهای دوست داشتنی زیادی اینجا هست. شهر کلی درخت داره، کلی منظره ی قشنگ و تازه، کلی محله ی جدید و جذاب و یک عالم روزهای بارونی. توی چین جاهای دیدنی زیادی برای کشف کردن و لذت بردن هست و ی, ...ادامه مطلب

  • خاکستری رو به نمی دانم

  • روزهایی هم هست که فکر میکنم با همه چیز کنار امده ام. دوری، مرگ، کوتاه بودن زندگی. با این وجود آدمیزاد موجود ناپایداری است، احساسات تغییر می کنند و هر روز دنیا میتواند شکل و رنگی متفاوت از روز قبل داشت, ...ادامه مطلب

  • تجربه ی مدام بدست آوردن و از دست دادن

  • امروز به این فکر میکردم که خیلی چیزها میخواستم و حالا، در این مرحله از زندگیم، دارمشان. دکتری به زودی تمام میشود، کاری دارم که درآمد مناسب، ساعت کاری متعادل و فعالیت مرتبط با تخصصم دارم، در محیطی که پ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها