در همین حوالی

متن مرتبط با «باور کنیم تا ببینیم» در سایت در همین حوالی نوشته شده است

جهان آفتابی

  • این روزهای ابتدایی سال نو، ملایم و قشنگ و خواستنی بوده. آنطوری که از بهار توقع داری. هوای خوش، حال خوش، اتفاقات کوچک خوش. یکی دو تا دورهمی، چند تایی هدیه، مقدار زیادی لبخند. بسته‌های قشنگ پستی و امروز! امروز پنجم فروردین و پنجمین سالگرد ازدواج ماست. امروز کمی بیشتر عاشقم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از اکتاشافات سی سالگی به بعد

  • فکر میکنم بعد از روابط خوب، کیفیت زندگی ما تا حد زیادی متاثر ار قابلیت لذت بردنمان از چیزهای کوچک است. مثلا من عطر این برگ های تازه ی نعناع که با بخار آب از ماگم بلند میشود را دوست دارم، و مه صبحگاهی , ...ادامه مطلب

  • در ادامه ی زیست تازه ام

  • درد گردنم اینجا تشدید شده. جفت شصت های دستم هم به سختی تا میشن و مفصل خشک و صدا داره. حالا عوارض رطوبت و کولر گازیه یا گوشی و کامپیوتر یا عصبیه نمیدونم. نکته جالب اینه که تعداد فرصت شغلی از متقاضی بیش, ...ادامه مطلب

  • زندگی کوتاه است

  • فکر میکنم که مرگ عمو چیزهای مهمی را در من تغییر داد. شبیه یک مشت محکم که میخورد توی صورتت و بعد از گیجی کوتاه ضربه که گذراست، تو میمانی و دنیایی که شبیه قبل نیست. وقتی مرد فهمیدم نیستی چقدر به من، عزی, ...ادامه مطلب

  • تا که یادم بماند

  • دوشنبه کمی قبل از ساعت هشت شب روی سرامیک های خیس زمین خوردم. ناگهان روی پاشنه ی پا سر خوردم و از پشت با سر به زمین کوبیده شدم. درست ششبیه شخصیت های کارتونی. صدای خوردن سرم به زمین و درد ناجور پخش شده , ...ادامه مطلب

  • تازگي

  • تازگي چله ي غر نزدن گرفته ام.يعني هر طور فكرميكنم نه زندگي آنقدر طولاني است كه وقت داشته باشم با يكسره ناله كردن تلفش كنم  و نه مشكلاتم آنقدري جدي هستند كه در قياس با اصل زندگي بگذارمشان توي اولويت اين شده كه صاف از همين امشب تا چهل روز بعدترش بناست تا مي شود دور بشوم از افكار منفي و از اين ادا و اطوارهاي زندگي در لحظه و اينها داشته باشم، يك وقت ديديد چارتا شمع و عود هم روشن كردم و شروع كردم به مراقبه! + نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۶ساعت 0:18&nbsp توسط  مکث  |  , ...ادامه مطلب

  • در آستانه ي شهريور

  • يازده صبح كه ميشد آخر شبش درحاليكه به هق هق افتادن بودم زنگ زدم كه بگويم بيا و مرا ببر. حال به غايت ناخوشي داشتم، گلوله گلوله اشك مي ريختم. ميخواستم بگويمش بيا و مرا ببر، زودتر بيا و مرا از اينجا ببر، از اين فشار رواني، خشم، اجبار بيرونم بكش. از آنچه به اجبار به من تحميل مي كنند، از اين ظلمي كه در ح,آستانه,شهريور ...ادامه مطلب

  • تابستان لعنتي

  • احساسي كه دارم شبيه به هيچ چيز نيست. خشم نيست، آزردگي نيست، ترس نيست، از دست دادن نيست. دل شكستگي يا نا اميدي يا دل تنگي نيست. اندوه است، اندوه. اينكه بر قلبم نشسته، اينكه بر ذهنم نشسته، اين كه بر خاطرم و دست هايم و چشم هايم نشسته، اينكه تا عمق صدايم رسيده اندوه است. وگرنه چطور مي توانم براي موجود ك,تابستان,لعنتي ...ادامه مطلب

  • تابستان

  • چيزي براي به شوق آمدن چيزي براي از ته دل به شوق آمدن مي خواستم, ...ادامه مطلب

  • چارتار

  • ب سمت ماندنت راهي نمي شوي چرا گاهي سحر اصافه كنه ب فهم آسمانم شمرده تر بگو با من حروف رفتنت تا من بگيرم از دلت همه بهانه ها را, ...ادامه مطلب

  • باور كنيم

  • همه ي روابط بشر يك جور معامله ي دو سويه است، يكيش هم رفاقت. يعني اگر قرار است از آدمها توقع توجه و محبت و دوستي داشته باشيد چيزي هم متقابلاً بايد براي ارايه  وجود داشته باشد. نمي شود اين حس را به آدمها منتقل كنيم كه از اعتماد يا دست و دل بازي يا توجهشان سو استفاده شده و اين ماجرا را همينطور تكرار كنيم و بعد توقع داشته باشيم دوستي ها را حفظ كنيم. يكسري قاعده اجتماعي هست، يكسري به يادآوردن ها، يكسري كارهاي روتين كه اگر انجام نشود كم كم اعتبارمان پيش آدمها مي رسد به صفر. يعني هركسي تا يك جايي كوتاه مي آيد و از آنجا به بعدش دست از نمايش نفهميدن بر مي دارد. نه ا,باور کنیم رجعت سرخ ستاره را,باور کنیم تا ببینیم,باور کنیم رجعت سرخ ستاره,باور کنیم,باور کنیم 25 باند,باور کنیم رجعت سرخ,خود را باور كنيم ...ادامه مطلب

  • ماهتاب

  • داشتم به ميم ميگفتم آدمي حال بدش را مي نويسد وگرنه حال خوبي ها را كه زندگي مي كني.,ماهتاب کیش,ماهتاب گستر,ماهتاب كيش,ماهتاب گستر كارمانيا,ماهتاب امشب چه زیباست,ماهتاب گستر کارمانیا,ماهتاب زرین قشم,ماهتاب کاسپین,ماهتاب پلاستیک روناک,ماهتاب عشق ...ادامه مطلب

  • دوستانم

  • شبِ خوبِ خنده هاي از ته دل, ...ادامه مطلب

  • در آستانه ي سيزدهم شهريور

  • هميشه مي گفت آدمها مي ميرند، همه ي آدمها مي ميرند، براي مردن عجله نكن. براي تمام شدن، كنار كشيدن، ته كشيدن، تسليم شدن، براي توي خودت مردن عجله نكن. شتابت را بگذار براي زندگي، عجله كن كه فرصت زندگي كردنت از دست نرود. يادش افتادم چون تا مي آيم خودم را جمع و جور كنم و برگردم سر دندگيم درد مي آيد مي نشيند به جانم و مي رسد به مغز استخوانم و فكر مي كنم نفسي براي كشيدن ندارم. بهد مي نشينم براي خودم مرور مي كنم مگر نه اين كه مي ميري، يك روز، در نهايت و تمام مي شود...تمام مي شود.,در آستانه ي فصلي سرد,ايران در آستانه يورش تازيان,يمن در آستانه ظهور ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها