در همین حوالی

متن مرتبط با «منم آنكه براي تو ميميرم» در سایت در همین حوالی نوشته شده است

تو بهاری

  • گرم‌ترین تابستونه ممکنه و خلاف همیشه، کم بارش‌ترین. یوقتایی تو مسیر خونه تا کلاس به این فکر میکنم این چه‌کاری بود واقعاً؟ بعد کوله‌م رو میکشم بالا، کتابارو میگیرم تو بغلم و میدونم که کار درستی بود. با این که آسون نبود، نیست.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • به تو3

  • نیکیهر روز را طوری زندگی کن که بعدتر دلت برایش تنگ شود., ...ادامه مطلب

  • به تو4

  • نیکیتاب آوری ما ربط مستقیمی دارد به میزان تحملمان مقابل عدم قطعیت آینده. این روزها آینده از همیشه مه آلود تر است و هیچ معلوم نیست ماجرا تا کجا کشیده شود. نمیدانم ها به اندازه ی نا امیدواری ها کشنده اند. یک بند انگشت فاصله هست از آنچه این روزها هستیم تا آنچه دیگر نمی تواند باشد. اگر یاد بگیری لحظه را بیشتر از آینده دوست داشته باشی یک برنده خواهی بود عزیزم و باور کن که این شکل از زیستن هیچ ساده نیست., ...ادامه مطلب

  • به تو5

  • نیکیچند تایی مرز برای خودت داشته باش و تعریفی از اخلاقیات. به آنچه قاعده میدانی پایبند بمان اما اجازه نده باید های اضافه ی پر شاخ و برگ زندگیت را پر کنند. قوانینت را به ارث نبر، انتخاب کن. مرزهای مشخصی داشته باش اما آنقدر زیادشان نکن که جای زندگی گردنت تنگ و تاریک شود. خوب و بد تا حد زیادی به حال خوش تو بسته است. انتخاب درست آن است که خوش ترت کند نه آن چیزی که به تو دیکته میکنند. به خودت و دیگران صدمه نزن، بعد آنچه دوست تر داری انتخاب کن., ...ادامه مطلب

  • آه گلادیاتورها

  • واقعیت تعداد سالهایی است که گذرانده ایم، دمای هوا در بیرون از دفتر است، شکوفه های روی درخت است. واقعیت عاقبت مردن همه مان است و اینکه اگر دستت را به کتری داغ بچسبانی میسوزد و فلفل تند است. ما اما در ت, ...ادامه مطلب

  • اجازه نده اندوه تو را بجود

  • افسرده خویی بلای ناخوشایندی است. خیلی وقت ها خیلی چیز ها توی زندگیت رادی که میتوانی بابتشان خوشحال باشی اما میچسبی به بخش کوچک نداشته و اجازه میدهی ذهنت فاجعه سازی کند چون افسردگی احساس آشنایی است. چون غمگین و آسیب پذیر بودن ساده تر است. آن جایی که دلمرده بودن قاطی ذات آدم بشود دیگر هیچ جور تغییر شرایطی حس خوشبختی را برنمیگرداند. افسرده خو نباشید., ...ادامه مطلب

  • باران منم

  • چارتار كنسرت داره چارتاركنسرت داره چارتار وسط بي رمقي هاي من كنسرت گذاشته, ...ادامه مطلب

  • نمي تواند

  • نمي تواند يك هفته اي هست كه سرگيجه دارم.شب ها توي خواب نفسم مي گيرد، چند بار به حالي شبيه خفگي بيدار شده ام، چند ثانيه اي براي نفس كشيدن تقلا كرده ام و باز خوابم برده.سنگيني و شلوغي هفته هاي اخير با آنهمه فشار عصبي به لطف يك مشت آدم روان پريش كه فكر مي كرديم در دايره ي دوستانمان هستند از توانم خارج بود.گيج و گنگم، هفته ي پيش فراموش كردم كه سمينار دارم.مثل احمق ها رفتم سر كلاس و فهميدم نوبت خودم بوده.حالا نه اينكه هيچ كدام از اينها مساله ي چندان مهمي باشد،فقط از همه ي برنامه هايم عقب افتاده ام و بشكل عجيبي حس تهي شدن دارم.چيزي را دوست ندارم، كسي را دوست ندارم، آرزويي ندارم، دلم ميخواهد همه چيز ناگهان تمام شود.لابد چند هفته ي بعد به همه ي اينها ميخندم.حال و احوال اينچنين گذرا هستند.يك شب حس ميكني تمايل به مردن داري و كمي بعد باز شروع ميكني به دويدن. شايد بايد سري به دكتر بزنم، سرگيجه ها هر روز بدتر مي شوند، بعضي وقتها مسافت هاي كمي دورتر را به زحمت ميبينم.يك مرگيم هست لابد اما اينكع چي هست اهميتي ندارد،يعني اين روزها حوصله اش را ندارم.از آخرين دوره ي فشرده به بعد يكجور ترس دائمي،يكجور وحشت افتاده ب جانم كه تمام نمي شود.كاش از اينهمه تلاشي كه ميكنم يكي به ثمر برسد، خيالم آرام بگيرد،كني راضي باشم از خودم... + نوشته شده در  چهارشنبه یکم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:59&nbsp توسط  مکث, ...ادامه مطلب

  • مرا كه تو بي سببي نيستي

  • بيا بغلت بگيرم اي جا مانده از همه چيز, ...ادامه مطلب

  • دلم كه برايش تنگ مي شود

  • اگر او پشتوانه و نيروي محركم نبود، اگر او جرات و جسارت من براي برگشتن به دانشگاه نبود، اگر نداشتمش كه بگويد هرچه بشود من هستم، دكتراي لعنتي رها شده را از نو شروع نمي كردم، دو ترمم به چشم بر هم زدني تمام نمي شد و اين روزها را حتماً جاي تلاش براي آينده و اميد داشتن و سرشلوغي نشسته بودم و غصه مي خوردم., ...ادامه مطلب

  • خسروا گوي فلك در خم چوگان تو باد

  • يك اپليكيشني هم توي گوشي دارم كه هم اديتور است و هم براي خاطر رمز دار بودنش جاي خوبي است براي عكس هايي كه نمي خواهي توي گالري نگه داري. تعداد عكسهايش زياد نيست، تقريباً همه را از برم. ديشب بازش كردم كه عكسي از فلاني نشان شميم بدهم كه ناگهان خشكم زد. تمام عكس هايي كه نزديك به يك سال پيش يا شايد هم بي, ...ادامه مطلب

  • براي خاطر خودت

  • دوستت ندارم و نمي دانم آيا زمان چيزي را تغيير خواهد داد يا نه. ببخشيد اما نمي شود براي تسلي لحظه اي آدمها به آنها دروغ گفت. براي من "دوستت دارم" به تنهايي يك تعهد است. به زبان آوردنش يعني من تصميم گرفته ام توي اين خاك ريشه كنم و به آن پايبند و وفادار باشم. يعني قبول كرده ام كه تو انتخاب من هستي و امروز من هيچ كدام از اينها نيستم! فردا؟ باور كن كه هيچ كس فردا را نمي داند., ...ادامه مطلب

  • براي آنكه

  • هميشه ميگفت تو براي رسيدن به دوست داشته هايت، خواسته هايت چه كرده اي؟ اگر ميخواستي نويسنده باشي چند تا كارگاه داستان نويسي رفته اي چند تا كتاب داستان نويسي  خوانده اي با چند تا نويسنده حرف زده اي توي چند تا مسابقه ي كوچك و بزرگ شركت كرده اي؟ من فكر مي كردم از اينهمه آدمي كه آرزوي جهان گرد شدن دارند چند نفر كوله بر مي دارند و از سفرهاي نزديك و كم هزينه شروع مي كنند يا زبان تازه ياد مي گيرند يا مي روند پي شغل هاي پر سفر. از اينهمه آدم كه آرزوي ماشين آخرين مدل دارند چند نفر مي روند پي كارهاي پر زحمت تر يا ايده ي نو پيدا كردن يا پس انداز مي كنند تا برسند به آرز,برای آنکه دوستش دارم,برای آنکه دوستش دارم یلدا,برای آنکه باید باشد ونیست,ما براي آنكه ايران,منم آنكه براي تو ميميرم ...ادامه مطلب

  • نه تو آني

  • يادم رفت همانطور كه روي سنگ هاي ايوان بناي مركزي نشسته بوديم برايت بگويم، روزي كه قبول كردم همه ي آنچه از او و در او دوست مي داشتم از من رفته، بخشي از شعر فروغ بودم: زانكه ديگر نه تو آني، نه تو آني,نه تو آني كه براني,تو نه آني ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها