چند بار در زندگیم تصمیم گرفته ام موجود آسان گیر تر و واقع بین تری باشم و موفق نشده ام؟ بی نهایت. چیزهایی که میتوانند مرا مضطرب یا کج خلق کنند بمراتب بیشتر از چیزهایی هستند که او را می آزارند. ذهن من ک, ...ادامه مطلب
رفتيم عكاسي.بعد از ماه ها دوربينم را برداشتم و زديم به دل بازار. بي خيالِ همه ي درس و مشق و كتاب هاي مانده. صبح تا عصر از راسته ي فرش فروش ها تا كوچه و پس كوچه هاي قديمي و گلدسته هاي مسجد شاه را دور زديم. دويديم پي رد نور در حجره هاي قديمي، رنگ را در قاب عكس هايمان جا داديم. بعد زديم سر از كاخ گلستان درآورديم و كاشي به كاشي چرخ زديم. حالم تماماً خوب، تماما خوش بود. چقدر بي آنكه بدانم دلتنگ عكاسي, ...ادامه مطلب
گفتم شمع تو روشنش كردي، نازك و آرام، گوشه اي نشست و نور شد. شبيه به سلامي دوباره، اگرچه شب بود و غريب هم بود. من هم شب بودن و غريب تر، تو نور شدي، نور بودي، نور فرستادي.,روشنايى ئيسلام,روشنايي هاي شهر,روشنايي شهر,روشنايي كوه نور,روشنايي هوبو,روشنايي معابر,روشنايي فني,روشنايي داتيس,روشنايي خورشيدي,روشنايي تي سرا ...ادامه مطلب