در همین حوالی

متن مرتبط با «روشنايي تي سرا» در سایت در همین حوالی نوشته شده است

بي سرانجام

  • خانه را عوض كرده ايم. تمام كارهاي اسباب كشي از جمع كردن وسايل تا تميز كردن خانه ي جديد و چيدن دوباره بعهده ي خودم بوده. سرم گرم است. وسيله ميخريم، ذوق چيزهاي تازه داريم، براي مصالح بي كيفيت خانه ي جديد غُر ميزنيم و خبر نداريم چقدر در اين خانه، اين شهر، اين سرزمين ماندگاريم. كارهاي زيادي مانده. گاهي ميان شلوغي دلم براي عمو تنگ ميشود. روز تولدش اسباب كشي مي كرديم، يادم رفت تولدش بوده، خجالت ميكشم. دلم برايش تنگ شده. مرگ آدمهاي عزيز عجيب ترين شكل از درد است، بي درمان. چطور شد به اينجا رسيدم؟ خوب شر, ...ادامه مطلب

  • مرا كه تو بي سببي نيستي

  • بيا بغلت بگيرم اي جا مانده از همه چيز, ...ادامه مطلب

  • تابستان لعنتي

  • احساسي كه دارم شبيه به هيچ چيز نيست. خشم نيست، آزردگي نيست، ترس نيست، از دست دادن نيست. دل شكستگي يا نا اميدي يا دل تنگي نيست. اندوه است، اندوه. اينكه بر قلبم نشسته، اينكه بر ذهنم نشسته، اين كه بر خاطرم و دست هايم و چشم هايم نشسته، اينكه تا عمق صدايم رسيده اندوه است. وگرنه چطور مي توانم براي موجود ك,تابستان,لعنتي ...ادامه مطلب

  • اين زمان لعنتي

  • قسمت شگفت انگيز خاطره آنجاست كه متعلق به گذشته است اما ماهيت ثابتي ندارد!بسته به آنچه بعدها پيش مي آيد يك خاطره ي بد در گذر زمان مي تواند تبديل به يك اتفاق تمام شده يا خنثي شود و يك خاطره ي خوب بعد از فقدان مي تواند تبديل شود به يك سوهان روح، يك تلخي بزرگ! جالب نيست؟,اگه اين زمان لعنتي نبود ...ادامه مطلب

  • روشناي

  • گفتم شمع تو روشنش كردي، نازك و آرام، گوشه اي نشست و نور شد. شبيه به سلامي دوباره، اگرچه شب بود و غريب هم بود. من هم شب بودن و غريب تر، تو نور شدي، نور بودي، نور فرستادي.,روشنايى ئيسلام,روشنايي هاي شهر,روشنايي شهر,روشنايي كوه نور,روشنايي هوبو,روشنايي معابر,روشنايي فني,روشنايي داتيس,روشنايي خورشيدي,روشنايي تي سرا ...ادامه مطلب

  • نيستي و هستي

  • از آنچه در من است و در اراده ي من نيست و آنچه در من نيست و بودنش نياز من است به چه چيزي و چه كسي پناه ببرم,نیستی و هستی,من ظاهر نيستي و هستي دانم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها