در همین حوالی

متن مرتبط با «از شب هنوز مانده دو دانگی» در سایت در همین حوالی نوشته شده است

دوست داشتنش

  • در این بیشتر از یک هفته حالم خوب بود. آغوش‌ها، تجدید خاطره‌ها، آشنایی ها. با اینهمه دلم برایش تنگ شده. میخواهم قبل از آمدن برایش بنویسم حیرت انگیز‌ترین احساسی که در تهران با آن مواجه می‌شوی این است که این شهر دیگر خانه نیست.خاطره‌انگیزاست، آشناست، حتی پر از جاهای دوست داشتنی است اما خانه نیست و این عجیب و غریب‌ترین است. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از دوست داشتنش

  • بچه به تصویر خودش توی آیینه می‌خندد. بلند و از ته دل. دوست دارم همه‌ی عمرش همچین رابطه‌ای با خودش داشته باشد. برای خودش ذوق کند، از ته دل., ...ادامه مطلب

  • شب

  • همان شبی که دوباره بستریم کردند، دزد زده به خانه‌ مامان. دیشب فهمیدم، بعد از پنج ماه. حالا یک ترکیب عجیبی از غم، اضطراب و خشم نشسته روی دلم. فکر می‌کنم اگر نخواسته بودم که بیایند این‌طور نمی‌شد. طلاهای مامان را برده‌اند، تابلو فرش‌ها، هرچه سبک و قیمتی بوده، حتی آن پارچ برنجی عتیقه که مامان بزرگ برایم گذاشته بود. حس عمیقاً مزخرفی است، آرزو می‌کردم بی‌خبر می‌ماندم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زیرا که آدمی بنده‌ی روابط دو سویه است

  • یک جایی خواندم زود‌خشمی آدم‌ها می‌تواند حاصل ناکامی پیوسته در جلب عشق یا احترام کسی باشد. احمقانه است. در هر صورت آن شکلی از توجه که با توضیح و تفسیر و درخواست باشد، شبیه کپی دست‌چندم از کالایی ارزشمند، بی اصالت و بیهوده‌است. تقلبی، بی‌ریشه و عموماً در نهایت بی‌سلیقگی. باور کنید ممکن نیست کسی دوستت داشته باشد و با دقت آنچه خوشحالت می‌کند، آنچه آزرده ات می‌کند ، لحن و رفتاری که دوست داری، هدیه و موقعیتی که آرزو میکنی، دنبال نکند، بلد نباشد. نمی شود عزیز کسی باشی اما توی جمع حواسش به تو نباشد، مخاطبش تو نباشی، شوخی و توجه و مهربانیش برای تو نباشد. فراموش کند، جا بیندازد، از سر وا کند. حرف‌های نابجا اتفاقی از دهان کسی بیرون نمی‌جهند، لااقل نه به تکرار. یک جایی تکلیف خودتان با خودتان را معلوم کنید. خشم نداشتن چیزهایی که آرزو می‌کنید را بدهید، اسودگی بی‌تفاوتی را بگیرید، رنج را تمام کنید. دوست نداشته باشید اگر دوست داشته نمی‌شوید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بعد از همه چیز

  • هربار وجودت پر از میل به عشق ورزی میشه میبینی انگار دیگران فقط تا یه جایی ظرفیت پذیرشش رو دارن. بعدش جوری دلسرد میشی که اونقدری که اونا میخوان هم نمیخوای بهشون بدی، خالی بشی انگار. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من از طوفان خواهم گذشتم

  • اینستاگرامم را پاک کردم. اضطراب چسبیده بود بیخ گلویم، ترکیب شده بود با نگرانی این هفته‌های آخر، با نگرانی مامان و بابا. نه توانش را داشتم خبرها را دنبال نکنم نه می‌توانستم آن ترس فلج کننده را تحمل کنم. خواب شبم بهم ریخته، تنفسم هم. حالا سنگین و کرخت و پر از دردهای استخوانی و عضلانیم. به تراپیست دسترسی ندارم، اینترنت را قطع کرده‌اند. چقدر همه چیز مضحک و غم‌انگیز است. ترانه‌های کوچک مربوطی بودیم که تکه تکه پرتمان کردند به هزار گوشه‌ی جهان و در حنجره شکستیم. بغض شدیم، فریاد شدیم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از فصلی به سالی

  • اول.ترکیب فارسی انگلیسی حرف زدن آزار‌دهنده‌س. نوشته افتادی به شاپینگ؟ حسابی انجوی کن! چته زن، حقیقتاً چته زن؟ یه دوجین رفیق داشتم یکیش مبتلا به این مرض نبود به لطف خدا. واتز رانگ ویت یو پیپل؟دوم. یجوری گرمه انگار قصد کشتنت رو دارن.سوم. اسپری دیگه جواب نفس‌هامو نمیده، باید بریم عوضش کنیم.چهارم. یه ریزورت هست اطراف شهر، با استخر روباز، تراس رو به دریاچه و منظره عالی. دلمون میخواد بریم اما حتی شبا هم اونقدر گرم و شرجیه که عملاً پول دور ریختنه.پنجم. کلاسم فعلا‌ً تموم شده، حس شروع تعطیلات تابستونی دارم و خوشحالم!ششم. نفس عمیق بکش. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • از کلمه نترس

  • جفتشون افتادن رو دور بازی کردن و زندگی هر سه‌تاشونه که داره این وسط له میشه. نمیدونم چرا وقتی آدم‌ها میفتن به لجبازی انقدر غمگین میشم. هی میخوام بگم احمق جان، این چرخه که ته نداره، هی تلافی می‌کنی، هی بیشتر چاه رو عمیق می‌کنی، اما حرفت رو نمیزنی. اصلاً آدمی که داد میزنه، آدمی که قهر میکنه، اونی که فحش میده، اونی که تحقیر و توهین میکنه بیشتر از همه حرف زدن بلد نیست. یا خودش بلد نیست، یا امید شنیده شدن از طرف مقابل نداره، چنگ میندازه به همون که بلده، هی اوضاع خراب‌تر میشه. میتونه نشه، میتونه اینطوری نباشه. یکی دلش میخواد بیشتر دیده بشه، به رسمیت شناخته بشه، اونیکی خودش پر از میل به نمایش چیزیه که نیست. اولی نیازش برآورده نمیشه، دومی رو تحقیر میکنه، دومی میشکنه، با لبه‌های شکسته‌ش زخم میزنه. چشم تو چشم هم دنیای خودشونو به آتیش میکشن درحالیکه احساس میکنی دلشون میخواد یکی بغلشون کنه. این حرف زدن چیه که همه‌مون انقدر توش افتضاحیم؟ که من راوی داستان غم‌انگیز هم فکر میکنم هنوز درست بلدش نیستم؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دود و آوار

  • برای حدیث میگفتم که غم در ما به خشم تبدیل شده، از آن هم گذشته، رسیده به نفرت و انزجار., ...ادامه مطلب

  • با دود علامت بده

  • حس می‌کنم به قبیله‌ای تعلق دارم که ابهام آن را بلعیده. دورتر از اتفاق، درحالیکه هیچ غلطی نمی‌توانم بکنم، حتی برای خودم., ...ادامه مطلب

  • از آنچه باید

  • دستم را گرفته‌ای، تکرار می‌کنی نترس. من سایه‌ی وحشت همه‌ی اتفاق‌های نیفتاده و ممکنم. هی تکرار می‌شوم در خودم. نترس، نترس، باید مبارزه کنی و پیروز باشی. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • باز آرائي

  • گاو كشيده ام روي تخم مرغ عيد. سبزه ي عدس سبز كرده ام، كوچك است، به اندازه ي يك ظرف با طول يك انگشت و عرض نصف آن. سنجد و سماق و سركه دارم، سكه و سيب و سير هم همه جا هست. شايد توي بازار گلفروش ها سنبل هم پيدا كنم. آينه ي كوچك چوبي خريده ام به يك جفت شمعدان شيشه اي كوتاه. ميهمان ايراني داريم براي سال تحويل كه مي شود پنج و نيم عصر اينجا. هرجور هست دارم رشته هاي اتصال به خاطراتم را وصله و پينه به هم ميدوزم شايد كم شود از دلتنگي.  , ...ادامه مطلب

  • شب و روزگار

  • نمی ترسم. گوش میکنی؟ نمی ترسم. دو روز است به این فکر میکنم که دست از ترسیدن کشیده ام., ...ادامه مطلب

  • از این دور دست ها

  • یک حرف هایی را نه من گفته ام، نه تو شنیده ای. دفینه اند، کهنه، خاک گرفته. یک روز جوانه می زنند، سبز می شوند، تو را در انبوهی از سردرگمی پریشان و گیج بر جا خواهند گذاشت. تو بوی خاک میدهی، باران خورده، تازه، از راه رسیده. تو عبور خواهی کرد، از مسیری به مسیری. آسودگی اقیانوس است، پر موج، بی نهایت، باید بیایی تا میانه که روی آرامش را هم ببینی. تو را خواهم سرود، یک صبح که دور از کسالتم، دور از اهمال کاری. سر رشته ی زندگی را از ما گرفته اند، اینکه به دستمان ماند یک کلاف است، پر گره، پیچ خورده. گوش میک, ...ادامه مطلب

  • چراغ جادو

  • بچه را براي جراحي تومور مغزي به آلمان ميبرند. چقدر از ته دلم آرزو ميكنم عاقبت قصه خير باشد و خوشي., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها