سه سال شده، سه سال تمام. در نهایت باید قبول کنم که خانه اینجاست، دوستانی دارم، روابطی ساختهام، دلبستگیهایی شکل گرفته. کمک گرفتهام، یاد گرفتهام، از چیزهایی عبور کردهام، چالشهای بزرگتری پیش رو دارم وهمه به اقتضای موقعیت موجود همینجاست، دور از هرچه و هرکه میشناختم. فکر میکردم باید قویتر باشم، عبارت مناسب شجاعتر بودن است. در برابر موقعیتهای متفاوت، شرایط غیر قابل کنترل یا حتی آن دقایقی که اضطراب تو را فرو میبرد توی خودش شجاع بودن. نه اینکه بجنگی، فقط روی موج آرام بگیری، دست و پا نزنی، تا بگذرد. نیاز است که شجاع باشم، برای خودم که بعدتر از خودش شاکی نباشد، برای او که زیر خروار خروار کار و مشغله مانده، برای آن نفر سومی که باید مراقبش باشیم. بخوانید, ...ادامه مطلب
فکر میکنم که مرگ عمو چیزهای مهمی را در من تغییر داد. شبیه یک مشت محکم که میخورد توی صورتت و بعد از گیجی کوتاه ضربه که گذراست، تو میمانی و دنیایی که شبیه قبل نیست. وقتی مرد فهمیدم نیستی چقدر به من، عزی, ...ادامه مطلب
گفت يك جايي بايد با ترس ها روبرو شوي، با بزرگ ترين و بدترينشان اما اين بار به شكلي متفاوت. با نگاهي متفاوت، گفت بايد اجازه بدهي ترس اتفاق بيفتاد و واكنش هاي عصبي بدنت برگردند و شرايط سخت باشد اما اينبار به جاي تلاش براي بهترين كار را ارايه كردن فقط سعي كني خوب باشي. آرام، منطقي و خونسرد. بدون اينكه به دست آوردن چيزي يا نظر كسي يا برآمدن و برنيامدن از پس ماجرا اهميتي داشته باشد. ميدانستم منطقي است اما احساسات آدمي، استرس ها و دلواپسي ها و وحشتش مگر پيرو منطق و قاعده اند. مگر به اين سادگي است كه آدم بزند به دل حادثه و ترس برود، درد گردن و بي حسي دستها برود، ,قوي باش,چگونه قوي باشيم,چطور قوي باشيم,چگونه زني قوي باشيم,قوي باش گيوم سون,ميخوام قوي باشم,چگونه زن قوي باشيم,جكونه قوي باشيم ...ادامه مطلب