دلم میخواهد امسال برای خودم کاری کنم، برنامه کوچکی، هدیهای، یک چیزی که حالم را خوش کند و همه جزییاتش را خودم بعهده بگیرم. بیخبر از همه. فقط برای خودم، با ذوق، حوصله و محبت، نه از سر رفع تکلیف. با اینهمه ذهنم جمع و جور نمیشود، یاد عمو میفتم، یاد تنهایی میفتم، یاد خستگی و اضطراب این ماههایی که گذشت میفتم، بغضم میگیرد. بخوانید, ...ادامه مطلب
دستم را گرفتهای، تکرار میکنی نترس. من سایهی وحشت همهی اتفاقهای نیفتاده و ممکنم. هی تکرار میشوم در خودم. نترس، نترس، باید مبارزه کنی و پیروز باشی. بخوانید, ...ادامه مطلب
هميشه ميگفت تو براي رسيدن به دوست داشته هايت، خواسته هايت چه كرده اي؟ اگر ميخواستي نويسنده باشي چند تا كارگاه داستان نويسي رفته اي چند تا كتاب داستان نويسي خوانده اي با چند تا نويسنده حرف زده اي توي چند تا مسابقه ي كوچك و بزرگ شركت كرده اي؟ من فكر مي كردم از اينهمه آدمي كه آرزوي جهان گرد شدن دارند چند نفر كوله بر مي دارند و از سفرهاي نزديك و كم هزينه شروع مي كنند يا زبان تازه ياد مي گيرند يا مي روند پي شغل هاي پر سفر. از اينهمه آدم كه آرزوي ماشين آخرين مدل دارند چند نفر مي روند پي كارهاي پر زحمت تر يا ايده ي نو پيدا كردن يا پس انداز مي كنند تا برسند به آرز,برای آنکه دوستش دارم,برای آنکه دوستش دارم یلدا,برای آنکه باید باشد ونیست,ما براي آنكه ايران,منم آنكه براي تو ميميرم ...ادامه مطلب