در همین حوالی

متن مرتبط با «آستانه» در سایت در همین حوالی نوشته شده است

در آستانه ي شهريور

  • يازده صبح كه ميشد آخر شبش درحاليكه به هق هق افتادن بودم زنگ زدم كه بگويم بيا و مرا ببر. حال به غايت ناخوشي داشتم، گلوله گلوله اشك مي ريختم. ميخواستم بگويمش بيا و مرا ببر، زودتر بيا و مرا از اينجا ببر، از اين فشار رواني، خشم، اجبار بيرونم بكش. از آنچه به اجبار به من تحميل مي كنند، از اين ظلمي كه در ح,آستانه,شهريور ...ادامه مطلب

  • در آستانه ي سيزدهم شهريور

  • هميشه مي گفت آدمها مي ميرند، همه ي آدمها مي ميرند، براي مردن عجله نكن. براي تمام شدن، كنار كشيدن، ته كشيدن، تسليم شدن، براي توي خودت مردن عجله نكن. شتابت را بگذار براي زندگي، عجله كن كه فرصت زندگي كردنت از دست نرود. يادش افتادم چون تا مي آيم خودم را جمع و جور كنم و برگردم سر دندگيم درد مي آيد مي نشيند به جانم و مي رسد به مغز استخوانم و فكر مي كنم نفسي براي كشيدن ندارم. بهد مي نشينم براي خودم مرور مي كنم مگر نه اين كه مي ميري، يك روز، در نهايت و تمام مي شود...تمام مي شود.,در آستانه ي فصلي سرد,ايران در آستانه يورش تازيان,يمن در آستانه ظهور ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها