گاو كشيده ام روي تخم مرغ عيد. سبزه ي عدس سبز كرده ام، كوچك است، به اندازه ي يك ظرف با طول يك انگشت و عرض نصف آن. سنجد و سماق و سركه دارم، سكه و سيب و سير هم همه جا هست. شايد توي بازار گلفروش ها سنبل هم پيدا كنم. آينه ي كوچك چوبي خريده ام به يك جفت شمعدان شيشه اي كوتاه. ميهمان ايراني داريم براي سال تحويل كه مي شود پنج و نيم عصر اينجا. هرجور هست دارم رشته هاي اتصال به خاطراتم را وصله و پينه به هم ميدوزم شايد كم شود از دلتنگي. , ...ادامه مطلب
پس بگيري پس بگيري پس مي گيرم, ...ادامه مطلب
اگر قبل از اينكه به آدمها اجازه بدهيد به حريم خصوصي تان نزديك شوند بقدر كافي به خودتان براي شناخت آنها و به آنها براي بروز جوهره ي وجودي شان زمان بدهيد بعدها درگير احساساتي شبيه به حماقت، سرخوردگي يا نا اميدي بابت زياده بها دادن به آنچه گمانمي كرديد آنها هستند و نبودند نخواهيد شد!, ...ادامه مطلب